چپ در حاشیه نشینی سیاسی

کنگره فوق العاده اکتبر سال گذشته راهکار و برنامه شفاف و مشخصی را در راه تشکیل “کنگره بنیان گذار نشکل مشترک حزبی” چپ ایران مقرر کرده و به تصویب رساند. در بخشی از این مصوبات می آید که “کنگره فوق العاده سازمان پیشنهاد دارد کنگره بنیان گذار تشکل مشترک حزبی حد اکثر تا شش ماه آینده، و ترجیحا در نوزده بهمن سال جاری، سالروز بنیان گذاری جنبش فدائی برگزار شود”. سالگرد جنبش سیاهکل فرا رسید و گذشت. سالگرد اعدام بیژن و یارانش فرا رسید و گذشت، و بالاخره روز جهانی کارگر هم آمد و رفت و مثل وعده های سال ده ساله اخیر هیچ اتفاقی نیافتاد و سکوت مطلقی در زمینه چگونگی پیشرفت پروژه وحدت چپ حاکم می باشد.

صعود به فاز برتری از ساختار و مضمون سیاسی برنامه ای استراتژیک جنبش چپ ایران از چندین نظر دارای اهمیت ویژه می باشد. تا کنون نیروهای ترمز قادر بوده اند تا از این تحول کیفی جلوگیری کرده باشند. این نیروهای ترمز عمدتا به دو دسته تقسیم میگردند. دسته ای که هنوز به کوررنگی دچار بوده و دنیا را مثل زمان استالین سیاه و سفید می بینند. برای آنها دنیا بین سرمایده داری و سوسیالیسم هنوز سر کار نیامده، و نیروهای اجتماعی به سرمایه دار فربه و چاق و کارگز فقیر که همیشه سفره اش تهی می باشد تقسیم میگردند. برای آنها تمامی حکومت های حاکم بر کشورها همه همرنگ بوده و نمایندگان سرمایه داری می باشند. این بینش مابین رنگ های ماورای بنفش و مادون قرمز هیچ رنگی را نمیخواهد و نمیتواند ببیند.

بخش دیگر نیروهای ترمز آنهائی می باشند که حاضر نیستند نقش آلترناتیو سیاسی مستقلی برای چپ دموکرات در عرصه سیاسی بشناسند. این دوستان همیشه به دنبال این هستند تا میان جناح های مختلف حکومتی، هر قدر هم آن جناح ها ضد بشری، ضد دموکراتیک و ضد مردمی بوده باشند، به دنبال بد، و بدتر گشته و بصورتی مستقیم یا غیر مستقیم جناح بد را در مقابل جناح بدتر تقویت نمایند. آنها تمامی نیروی خود را صرف افشای سیاستهای ضد مردمی جناح بدتر کرده و در مورد سیاستهای ضد مردمی جناح بد سکوت میکنند، یا با امید به اصلاحات بیشتر، مواضع جناح بد ر ا مورد نقد قرار می دهند. این استراتژی حضور مستقل سیاسی چپ دموکرات را از صحنه سیاسی کشور حذف کرده و آن را در حد دنباله رو جناح های حکومتی تقلیل میدهد. تجربه های تلخ تاریخی چنین می نمایاند که این نقش های ترمز کننده هر چند برای سرنوشت مردم کشور گران تمامی میشوند، موقتی بوده و در صورتی که دوران تحول و گذر بصورتی برنامه ریزی شده و معقولانه پیش برده نشود، طغیان تاریخی نسل های جدید بصورتی سیل آسا آنها را به حاشیه های تاریخ سپرده و راه خود را بسوی تحول، دگرگونی بنیادین و آینده ای نوین باز خواهد کرد.

این روزها مرا به یاد دورانی می اندازد که حزب توده ایران چهل پنجاه سال پیش بعنوان نماینده حزب سیاسی طبقه کارگر صنعتی ایران دوران کهولت اقامت در آلمان شرقی با دبیرکلی ایراج اسکندری و نوالدین کیانوری را می گذراند. دورانی که بطور همزمان حزب طبقه کارگر صنعتی ایران دوران رکود سیاسی، عدم حضور در صحنه سیاسی و درگیری با بازیهای جنگ سرد میان شرق و غرب را می گذراند. سیل حرکت های اجتماعی ، روی صحنه سیاسی آمدن نسل های نوین و تازه نفس سیاسی چپ انقلابی که خود را در نسل فدائیان خلق نشان می داد، بطور همزمان با آن در درون خویش، آنتی تز جنبش “بیژن و مسعود” و دیگران در درون ایران در شرف شکل گیری بود را می آفریند تا نیروهای کهنه، ترمز کننده و تحلیل برنده “تز” را از نمایندگی جبهه سوسیالیسم بر داشته و راهکار واقعی تحول و دگرگونی را با نمایندگی جنبش فدائی “آنتی تز” از درون خویش بیافریند تا تمامی نابسامانیها را با خون خویش شسته و راه آینده را باز نمایند.

اگر فرض کنیم که شکل گیری تشکل فراگیر چپ از کانال تاسیس “کنگره موسس تشکل واحد چپ” خواهد گذشت، تیم های مشخصی بصورت کمیسیون ها و کمیته های ویژه باید روی تدارکات آمادگی و اجرائی و پیش نویس اسناد آن کار کرده و با زمانبندی مشخص خود را برای موعد مقرر که کنگره موسس باشد آماده نمایند. شواهد نشان میدهد که نه کمیته ها و کمیسون های ویژه موجود می باشند، نه سیستم گزارش دهی پیشرفت کار، نه شخص یا ارگانی مسئولیت اجرائی این پروژه را بدست دارد و نه موعد مشخصی برای تشکیل چنین کنگره ای معین گردیده است.

اگر فرض کنیم که شکل گیری تشکل فراگیر چپ از کانال پیوستن رهروان آرمان های آزادی، عدالت اجتماعی، حقوق بشر و تعالی ارزش های انسانی به کاروان حرکت مستقل سازمانی باشد که در جنبش چپ نقش محوری را ایفا میکند، یک چنین سازمانی نه فقط باید در درون جنبش چپ سمبل و نماینده قدرتمند همه این ارزش ها باشد، بلکه باید در صحنه سیاسی کشور حضوری مستقل، منسجم و شاخصی داشته باشد. یک چنین سازمانی تنها از طریق حضور مستقل سیاسی در عرصه کشور می باشد که میتواند پایگاه مردمی مستقلی برا خود و جنبش چپ ایران باز نماید، نه اینکه همیشه در سایه ها و حاشیه های سیاسی جناح های حکومتی خوابیده باشد. امروز سازمان فراگیر چپ دموکرات ایران هنوز نه قادر بوده است تا حضور مستقل سیاسی در عرصه سیاسی کشور را به نمایش بگذارد، نه ارزش های و برنامه های سیاسی چپ دموکرات تحول گرا را بصورت برجسته و شاخص در عرصه سیاسی بر افراشته کند.

چپ دموکرات امروز به همان شدتی که “ابراهیم رئیسی” ها را زیر شلاق افشاگریها می گیرد و تقاضای محاکمه بین المللی آنها را دارد، یا در مورد نقد “روحانی”ها سکوت میکند، و یا اینکه انتقاداتشان از آنها آنقدر ضعیف و خفیف می باشد که حتی به مقیاس تقاضای رفع حصر از آقایان میرحسین موسوی و کروبی هم نمیرسد. خط سیاسی غیر مستقل و ادامه سیاست اتحاد و انتقاد از جناح بد در مقابل جناح بدتر حکومتی، حضور و اعتبار سیاسی چپ دموکرات و تحول گرا را در صحنه سیاسی کشور تا حد عدم حضور تقلیل داده است. این در شرایطی می باشد که روانشناسی اعتراضی انتقادی فردی اجتماعی دموکراتیک و تحول گرایانه مردمی در مقیاس فردی و توده ای به میزان قابل توجهی ارتقاء یافته است. کافی است به اعتراضات نمونه هایی از جنبش زنان، جنبش دانشجوئی، مقاومت های زندانیان سیاسی و اعتراضات جنبش های سندیکائی در راه دستیابی به حقوق صنفی سیاسی شان توجه کوتاهی کرده باشیم.

دنیز ایشچی